مهرسامهرسا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره

مهرسا

12 تیر پرواز به جده

سلام به دختر گلم مهرسا جان ما ١٢ تیر ماه طبق برنامه سفرمون رو به سرزمین وحی شروع کردیم ساعت ١.٥ ظهر رفتیم فرودگاه ساعت ٥.٥ عصر پروازمون پریده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!البته همه دوستان حتما آشنایی دارن با اینجور برنامه ها!!!!!!!!!!!!!!! عکسهایی که از فرودگاه بیرجند دارم همش با مامان و باباست اما عکسای دیگه ای هست که هروقت به دستم برسه برات میزارم مهرساجان  تو هواپیما و خلاصه حدود ساعت ١٠ شب رسیدیم جده ونزدیکای اذان صبح رسیدیم به مدینه و همون موقع رفتیم به زیارت و نماز صبح و شما هم با ما اومدی اما لالا کرده بودی.واسه همین عکس از اون لحظه هات ندارم لحظه های خیلی شیرین و بیاد مون دنیه مخصوصا  وقت...
26 تير 1391

مصاحبه

رفتيم تهران واسه مصاحبه و برگشتيم .پست هاي اخير همه خطاب به دوستان بوده و خاطرات دخترم مونده  و وقت نشده واسش بنويسم و مي ترسم فراموش كنم فقط اينو بنويسم دخترم  كه الان 8 روز مونده كه 1 ساله بشي و از ديروز هر وقت ميخواي غذا بخوري ميبينم ميگي گاگا اين كلمه ايه كه خودت، دخترم، اختراع كردي و ما يادت نداديم. ما مي گفتيم مهرسايي بيا غذا ....و احتمالا مي خواستي بگي غذا كه شده  گا گا . تازه ديروز كلي باهات كار كردم كه بگي آب به دهن مامان خيره شده بودي و در حالي كه كلي تمركز كرده بودي گفتي ب ا يعني كاملا برعكس.ولي خيلي بامزه بود چون هم خودت وهم من ميدونستيم كه ميخواستي چي بگي منظورت بابا نبود مي خواستي بگي آب....
12 تير 1391

سفر

سلام به دختر عزیز تر از جانم مهرسا جان این روزا در تب وتاب رفتن به مکه هستیم انشاالله. البته چون برنامه های دیگمون یه کم فشرده شده واقعا خدا باید یاری کنه که برسیم. خلاصه اگه خدا بخواد میریم زیارت خانه خدا و حرم پیامبر (ص). اینم لباسای احرام نی نی گونه شما: مقنعت رو (که حکم چادر هم داره بخاطر قد بلندش) تازه دوختیم اما این لباسها رو داشتی چون میدونستم مکه این فصل سال خیلی گرمه و این تاپ و شلوارت رو هم اصلا تنت نکرده بودم ورداشتم واسه اون روز مهم. تازه روز تولدتم مکه ای انشالله.... ...
7 تير 1391

مهرسا جان در دوازده ماهگی

سلام به دختر گلم چند روز پیش عزیز جونت از شمال زنگ زد و مثل همیشه خواست که با شما هم صحبت کنه. معمولا وقتی صدای عزیز رو تو تلفن می شنوی گاهی میخندی و گاهی با تعجب و دقیق گوش میدی، تا حالا که خودم گوشی رو کنار گوشت میزاشتم چون در غیر اینصورت یا تو دهنت میزاشتیش یا دکمه هاش رو فشار میدادی اما این دفعه دیدم گوشی رو میزاری کنار گوش کوچولوت و بجای الو میگی إ - یه إ کوچولو و منقطع (خاله جون منصوره عاشق إ گفتنته ، چون شمال که بودیم صبحا هم با همین حرکت مامان رو از خواب بیدار میکردی) کلی ازاین حرکت با مزت خندم گرفته بود آخه گوشی تلفن ما واسه دستای خوشگل دخترم بزرگ و سنگینه و گوشی اکثراٌ نزدیک گردنت قرار میگیره...
7 تير 1391

فقط عکس

ای نقد نیومدم بنویسم که نمیدونم از کجا شروع کنم بهتر که فقط عکس بزارم، تو عکس زیر شدیدا قصد داری شیطونی کنی هدفت رو انتخاب کردی و..... بقیه عکسا تو ادامه مطلب نوشابه بدم خدمت تون...یه وقت کم نباشه..............تعارف نکنی مادر وقتی مهرسا شاکی میشه................ نه بابا شوخی کردیم حالا... بچه که زدن نداره مادر ...... تو عکس بالا گذاشتیمت رو کنده درخت بشینی اما چون زیر پات شاخ و برگ بود گریه می کردی و نمیخواستی عکس بگیری این یکی هم دیگه شکار بود ...... دوست دارم دختر خارجیه مامان  ...
6 تير 1391

يه عكس جالب

  يه عكس جالب از مهرساي متعجب  اين عكس 5شنبه 25 خرداد كه من رفتم بيرون وشما رو به بابايي سپردم و وقتي برگشتم ديدم اينجوري رو كالسكه خوابت برده.(روش رايج  بچه داري  پدرانه) اينهم عكس آخر هفته كه شب با دوستان رفتيم بيرون (هتل كوهستان)................     ...
6 تير 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مهرسا می باشد